۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

آشنایی با صاحبان شبکه تلویزیونی < من وتو > !


 از شما که این نوشته را می خوانید ، پرسشی دارم و آن هم این است : اگر شما یک بیزینسمن وتاجرثروتمندی باشید و هیچگونه با مسائل سیاسی ارتباطی نداشته باشید ، آیا حاضرید که در شبکه ای مثل من و تو سرمایه گذاری کنید!؟ شبکه ای که حتی یک آگهی هم ندارد و در واقع اصلا درآمدی ندارد!

همه می دانند در آمد هر شبکه تلویزیونی مستقل و بدور از وابستگی های سیاسی از راه آگهی های تبلیغاتی است . با توجه به این امر مهم در راه اندازی یک شبکه تلویزیونی ،به راستی  چرا باید این کار را بکنید و چه چیزی نصیب شما می شود !؟
شمایی که ارتباطی با مسائل سیاسی هم ندارید و فقط به دنبال پول بیشتر هستید، آیا به این وسیله شما درآمد بیشتری خواهید داشت؟!
 اگر پاسخ شما منفی است ، پس چه کسی یا چه کسانی حاضرند این سرمایه گذاری را بکنند؟
حالا شاید پاسخ  بسیار ساده و روشن باشد ، کسانی که در ارتباط با سیاست و سیاسی ها هستند!
 مانند شبکه های  بی بی سی فارسی و یا صدای آمریکا که اصلا آگهی ندارند، یعنی در واقع درآمدی ندارند و همانطور که  بارها بطور رسمی اعلام کرده اند  با بودجه پانزده تا بیست میلیون دلاری زیر نظر دولتهای مربوطه کار می کنند . شما هم بعنوان بیننده این شبکه ها درواقع تکلیفتان با این دو شبکه مشخص است که با سیاست های این کشور ها اداره می شود و انتظار شما هم با توجه به این واقعیت آشکار است. ضمن آنکه می دانیم در پس پرده  سیاست و ارتباطی که با جمهوری اسلامی دارند ، خبر ها و برنامه های تولیدی خودشان را تنظیم می کنندو بقول معروف این فتیله را بالا و پایین می برند و اینها بستگی  به منافع سیاسی شان دارد که اگر تامین شود فتیله پایین میآید و اگر تامین نشود فتیله بالا می رود!!



حالا وقتی به شبکه من و تو نگاه می کنیم ، می بینیم تا به امروز حاميان مالي واقعي و دست اندرکاران پشت پرده شبکه من و تو و اهداف دراز مدت آن که ظاهرا با شبکه انگليسي آي تي وي (ITV) همکاري برنامه اي دارد،(آکادمی گوگوش بطور کامل و حتی نحوه تصویر برداری تلویزیونی ) در هاله اي از ابهام براي بسياري از هموطنان قرار دارد. همچنین باید گفت که  در بخش "درباره ما" سايت من و تو هيچگونه اشاره اي به اينکه "ما" کي هستيم و از کجا آمده ايم نشده است. در برنامه های دکتر کپی و اتاق خبر این شبکه در تیتراژ پایانی مشخص نیست نویسنده ویا سردبیراتاق خبر چه کسی است ؟!

بطور یقین پشت پرده این  شبکه تلویزیونی دستهای سیاسی است که با توجه با بودجه ای که  خرج آن می کنند باید منافع سیاسی شان تامین گردد!! 

گرفتاریهای تاریخی – سیاسی ایرانیان در این برهه تاریخی و عدم اعتماد به رسانه های داخلی باعث شده که مردم به شبکه های خارج از ایران روی بیاورند
!!



شبکه من و تو بعد از انتخابات سال 88 در لندن بنا شد و همزمان با این شبکه که آکادمی گوگوش ،بفرمائید شام ، مسابقه تخته ، شعر یادت نره و..... را تهیه میکند ، شبکه جم بطور وسیع در پخش سریالهای ترکی فعال شد که اساس تمام این برنامه های سر گرم کننده، برای داخل ایران و جوانانی است که سال 88 درمیان نا باوری تمامی سیاستمداران داخل ایران و جهان به خیابان ها آمدند و خواستار سر نگونی جمهوری اسلامی شدند!! این سیاست کلی، نقشه ای بسیار فریبکارانه برای خاموش ساختن جنبش جوانان آزادی خواه ایران و آغاز راهی برای تحمیق افکار عمومی مردم و تزریق ابتذال به خانه ها و خانواده های ایرانی بود، ضمن آنکه با فرستادن این برنامه ها می باید کاری کنند تا همگان باور داشته باشند که دیگر خبری از خیزش جوانان برای سرنگونی جمهوری اسلامی در کار نخواهد بود. واقعیت این است که این تفکر و برنامه ها در تلویزیون من و تو در حد خود موفق بوده و زمینه های پذیرش برنامه های مبتذ ل را تا آنجا فراهم  ساخته اند که کانال های  من و تو ، جم تی وی،  فریبنده و منطبق با ذائقه های ارزان پسند از پر بینده ترین کانا ل های ماهواره ای در داخل ایران باشندو اکثر مردم تنها دلخوشی شان در این شرایط ناهنجار خلاصه شود در نشستن در خانه وتماشای این شبکه ها!! تاثيرگذاري شبکه هایی که با  سیاستهای دولت انگلیس مثل  بي بي سي فارسی و تلويزيون من و تواز نظرسرگرم کردن مردم  برای تامین منافع دراز مدت جمهوري اسلامي در عمل اتفاق افتاده ودر این رهگذر، پرواز چند پهباد بي سرنشين تا چه اندازه مسخره به نظر میرسد!!



  اگر فرض را بر این بگذاریم که شبکه من و تومخالف نظام  جمهوری اسلامی است ، با این حال باز هم این پرسش  پیش می آید که چرا در برنامه های این شبکه هیچ گونه مطلبی علیه نظام و شخص رهبرآن گفته نمی شود؟!
 برنامه دکتر کپی  ظاهرا" تنها برنامه سیاسی این شبکه در قالب طنز است و جالب اینکه در باره این برنامه
یکی از کارمندان این شبکه ، آرش آشتیانی ، در برنامه جواب درتاریخ 26 فوریه 2013 در پاسخ به پرسش یک بینده این شبکه چنین گفت :با مزه ترین برنامه ما دکتر کپی است !!!!
هربیننده هوشیاری به خوبی میداند که برنامه دکتر کپی  فقط و فقط کارش انتقاد و مسخره کردن احمدی نژاد و شماری زیردست خامنه ای است و انگاری عامل و باعث تمام مصیبت های  34 ساله نظام جمهوری اسلامی فقط احمدی نژاد است نه کسان دیگر!!
پرسش اینجاست که چرا در این برنامه هرگز به سراغ خامنه ای یا هاشمی رفسنجانی نمیروند و همیشه رهبر و نفر دوم باید به صورت خط قرمز آن هم در یک برنامه مثلا طنز دیده و رعایت شوند !!
چرا فقط احمدی نژاد؟! آیا گیر دادن به احمدی نژاد و تعدادی آخوند بی اختیار و نوکر ولی فقیه را می توان درقالب مخالفت با جمهوری اسلامی جا انداخت ؟!
نتايج بررسي هاي اکادميک و علمي   CNN Effect  (اثرسی ان ان )بعنوان يک مقوله علمي شناخته شده در دنياي رسانه اي بخصوص در جنگ اخراج صدام از کويت، باعث شد دولت هاي بريتانيا و آمريکا به فکر تاسيس تلويزيون فارسي زبان براي تاثيرگذاري بر روي ايران و ايرانيان بيفتند. شنیده ها در مورد این شبکه تلویزیونی  گویای این است که بعد از انتخابات سال 88 و سرکوب مردم در داخل و همزمان با کم رنگ شدن نقش و قدرت هاشمی رفسنجانی ، پسر ارشد او مهدی هاشمی از ایران خارج می شود و به انگلستان میاید و مقامات انگلیسی ها هم با او صحبت می کنند.
هاشمی رفسنجانی در جمع آخوند های حکومتی تنها آخوند سیاستمداری است که پیش و پس از انقلاب اسلامی رابطه نزدیکی با انگلیسیها داشته و ساختمان و بنای جمهوری اسلامی را با کمک آنها راه انداخته است. همچنین می شنویم که هاشمی رفسنجانی این روزها ظاهرا نقش کم رنگی در این نظام پیدا کرده است و انگیسیها می کوشند دو باره او را فعا ل کنند تا بتواند نظام جمهوری اسلامی را نگه دارند.
در این رهگذر گفته می شود که مهدی هاشمی با راهنمایی انگلیسیها سرمایه گذاری بزرگی را در کانادا راه انداخته و حتی اتوبانی را در این کشور ساخته و 200 میلیون دلار را در اختیار دولت کانادا تحت عنوان سازمان خیریه و به اصطلاح کارهای فرهنگی قرار داده است!!
در راستای همین نقشه ها و در پوشش کارهای فرهنگی می بینیم که تلویزیون من و تو با بودجه کلان راه اندازی می شود،  در پس پرده شبکه من و تو یک تفکر کاملا انگلیسی نهفته است که بسیار موذیانه است !  کشوری که در طول تاریخ نشان داده که به هر وسیله ای در ایران نفوذ داشته آخرین آن در رژیم گذشته تیمسار فردوست بود که از نزدیکترین افراد به شاه ایران بود و از ماموران سیستم جاسوسی بریتانیا بوده وهیچوقت هم از ایران خارج نشد و تمام اطلاعات مربوط به سیستم امنیتی شاه را هم در اختیار جمهوری اسلامی گذاشت نه به عنوان اینکه همدست جمهوری اسلامی بود بلکه به عنوان جاسوس و همدست انگلیسی ها !!! در حکومت فعلی هم بدون شک هاشمی رفسنجانی مهره آنهاست و پسرش هم در لندن و کانادا با انگلیسی ها در تماس بوده و این شبکه هم در راستای اهداف و برنامه های انگلیسی ها برای دراز مدت برای تسلط بر ایران است .هاشمی رفسنجانی در طول این سالها نشان داده که اهل گفتگو و معامله است درست عین منش و سیاست انگلیسیها!!

برنامه های شبکه  من و تو ازجمله از تهران تا قاهره  یا تونل زمان که نگاهی دارد به روزنامه ها و مجلات  و شوهای تلویزیونی پیش از انقلاب ، دقیقا فقط حسرت دیروزاست که امکان برگشت هم ندارد و این هم از جمله برنامه های فرهنگی بلند مدت انگلیس برای مردم ایران است . به دنبال تهیه و پخش این برنامه ها ، شاهد آن بودیم که سومین دوره آکادمی موسیقی گوگوش نیز با شاهکار این شبکه همراه بود تا یک چهره با حجاب اسلامی – سیاسی را به عنوان برنده و نفر اول معرفی کنند تا نقش این شبکه برای جااندازی جمهوری اسلامی برخوش خیال ها و جماعت بگذار خوش باشیم نیز آشکار شود 
!
 خوشبختي ما می تواند دربهره گیری از این سه نکته باشد: تجربه از ديروز ، استفاده از امروز ، اميد به فردا.
ولی با سیاست خارجی ها بخصوص انگلیسی ها ما را به سمتی می برند که با سه حالت زندگی مان را تباه کنند و آن حسرت ديروز ، اتلاف امروز وترس از فرداست!!!
حرف آخر اینکه شبکه من و تو بسیار تلاش دارد تا خود را  یک شبکه به اصطلاح سلطنت طلب و طرفدار حکومت پادشاهی جا بیاندازد و درنقشه های پنهانی برای امروز و فردای ایران، این نقش را بازی کند .اما جوانان آگاه وآزادی خواه ایران به درستی این بازی را شناختند وهیچ ارزشی برای این شبکه ابله پرور وبه قول خودشان سرگرم کننده در این روزگار سخت و نفسگیر قائل نیستند. 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

باشگاه آرارات و انقلاب اسلامی!


باشگاه ورزشی آرارات یکی از انجمهای فرهنگی و ورزشی ارامنه ایران می باشد که در تابستان سال 1944 میلادی(1323 هجری شمسی) با تلاش 121 تن از اعضای موئسس در تهران پایه گذاری شد و در سالهای نخست به نام انجمن فرهنگی نو جوانان ارمنی شناخته شده است.
این باشگاه  ثمره تلاش و ایثار بی وقفه صدها عضو آن می باشد اعضایی که بدون هیچگونه چشم داشتی و خالصانه نیرو و استعداد های خود را در راه رسیدن به اهداف باشگاه قرار دادند.


 ایده احداث یک مجموعه بزرگ و استادیوم ورزشی از سال 1343 قوت گرفت و بلاخره اوایل دهه 1350 کار احداث مجموعه ورزشی آرارات شروع و در سال 1353  در شمال تهران در  منطقه ونک به پایان رسید .که در آن هنگام به راستی از  پیشرفته ترین و مدرن ترین امکانات  برخوردار بود. این باشگاه به نوبه خود سهمی در شکوفایی ورزش ایران داشته است و در گذر این سالها برخی از اعضای تیم های مختلف این باشگاه به عنوان عضو تیم های ملی کشور انتخاب شدند. باشگاه آرارات بی گمان از نظر تاسیسات و امکانات و مدیریت در شمار معدود باشگاهای تاریخ ورزش ایران است که از همان آغاز با استاندارهاي جهانی هم خوانی داشته است .


این باشگاه پیش از انقلاب به واقع یکی از موفق ترین و سازنده ترین باشگاههای ورزشی سرزمین ما بوده است که در بسياري از رشته ها ورزشكاراني ارزشمند و خوش نام تحویل تیم های ملی ایران داده است کارو حق وردیان ،آندرانیک اسکندریان ،ارشاویر ملکی  ، گارنیک شهبندری ، وازگن صفریان  و همینطور  گارنیک مهرابیان  که  می توان او را از نظر جامعه ارامنه ایران پدر فوتبال آرارات نامید .
مربیانی چون منصور امیر اصفی و حسن حبیبی نیز سالها به فوتبال آرارات خدمت کردند که ارامنه همواره از این دو مربی شایسته و سازنده به نیکی یاد می کنند و هر دو را از خود می داند .
پس از انقلاب ورزشکاران ارامنه و باشگاه آرارات نا گزیر به محدویت های تحمیلی شدند  وبا گذر زمان ارامنه نیز همچون دیگر به اصطلاح  اقليت های  مذهبی در ایران از صحنه های عمومی رانده شدند !
امروز متاسفانه باید گفت که آرارات و ورزشکاران شایسته و با استعداد ارامنی در ایران گرفتار شرايطي شده اند که دیگر نمی تواند مثل گذشته گام به تمام صحنه های ورزشی کشوربگذارند و حقیقت و واقیعت تلخ و نا گوار این است که ورزش ایران از وجود این عزيزان هموطن نمی تواند به گو نه ای سزاوارنه بهرمند باشد.
 بدون شک در صورت تغییر و تحول در ایران و آزادی های اجتماعي بار دیگر شاهد ان خواهيم بود که تیم های ورزشی ارامنه و باشگاه ارارات حضوری خوش و موفق در رشته هایی مختلف ورزشی ایراان خواهند داشت که در این میان دختران و زنان ارامنه سهمی به حق و شایسته خواهد داشت.

۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

کاری زیبا از آرش و پرویز قلیچ خانی برای دوستداران فوتبال


کاری زیبا  از آرش و پرویز قلیچ خانی


مجله آرش به مدیریت پرویز قلیچ خانی بازیکن و کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران شماره 109 خود  را اختصاص داده به فوتبال بعد از انقلاب اسلامی تحت عنوان  > فوتبال بخشی از خاطرات غارت شده ما  <یک  مجموعه بسیار خواندنی  و بی نظیر در تاریخ ورزش ایران برای دوستداران فوتبال .



برای دریافت این شماره علاقه مندان می تواند با فرستادن چک به مبلغ 10 یورو به نام :

Parviz Ghlichkhai -
  Arash- 2 AV Du  GAL  de Gaulle - 95360  Montmagny- FRANCE 

مجله خود را با پست دریافت دارند. لطفا به دوستان خود هم که دوستدار فوتبال هستند این پیام را برسانید. با سپاس

۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

سه قربانی در راه مهدی رستم پور !


   
وقتی بنابر مسئولیت ملی و رسالت حرفه ای به سراغ کسانی رفتم که نقاب بر چهره داشتند و دارند تا همچون یک آیینه چهره واقعی آنان را به جامعه نشان دهم، کمتر گمان می کردم تا از هر سو مورد یورش قرار گیرم و اینگونه مورد کثیف ترین و بی شرمانه ترین تهمت ها واقع شوم اما تاریخ سرزمین ما یادآور آن است که حرف حق همواره با بیشترین فشارها و افتراهای گوناگون روبرو بوده و حتی جان بسیاری از بزرگان را ربوده که براستی من کمترین آنان هستم.


در میان نقاب داران حاضر در رسانه های بیرون از ایران، نام مهدی رستم پور در یکی دو سال گذشته بسیار شنیده می شود و او هر روز در یک رسانه رخ می نماید و از بی بی سی فارسی گرفته تا صدای امریکا و رادیو فردا و ....دارای دوربین و بلندگو است. در این مقال می خواهم پرده های این فرستاده جمهوری اسلامی را کاملا کنار بزنم تا ببینیم که پس از انتخابات ( بهتر است بگویم انتصابات) خرداد 88 و پیامد های جنایت بار آن ، چگونه جمهوری اسلامی در رسانه های خارجی نفوذ داشته و نفرات خود را یک به یک روانه اروپا و امریکا ساخته است.
مهدی رستم پور در سیمای جمهوری اسلامی تا چند  سال پیش به عنوان مجری برنامه ورزشی سر کار بود و در برنامه های خود بیش از هر رشته روی کشتی گفتگو می کرد تا در برهوت تلویزیون دولتی خود را در نقش کارشناس کشتی جا بیاندازد و مسابقات جهانی کشتی در دانمارک که پس انتخابات (انتصابات) ریاست جمهوری اسلامی برگذار شد ، فرصتی مناسب بود تا رستم پور در آنجا بماند و دوستان از پیش برای همراهی او آمده بودند!!



 پس از بازگشت کاروان کشتی جمهوری اسلامی به ایران خبر آمد که گزارشگر سیمای جمهوری اسلامی در دانمارک مانده و قصد پناهندگی دارد. در این میان سه تن از کارکنان رادیو فردا مستقر در پراگ (مرکز کشور چک) بنام های :امیر زمانی‌فر و رزا حسن‌زاده آژیری  ومهین گرجی بر حسب رفاقت و دوستی 
با اتومبیل به سراغ رستم پور می روند تا او را به آلمان برده و در آنجا برادر مهدی رستم پور در انتظار آنان بوده تا برنامه پناهندگی او در کشور برادر به جریان بیافتد .لازم به اشاره است که راديو فردا يکی از زیرمجموعه‌های نهاد اطلاعرسانی بينالمللی ايالات متحده آمريکاست که با هزينه کنگره آمريکا و زير نظر شورای اطلاعرسانی بينالمللی دولت آمريکا اداره میشود.همچنین باید گفت که گزینش بسیاری از کارکنان رادیو فردا همچون نفرات بی بی سی فارسی در پیش از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری 88 در تهران انجام شده بود و عموم این نفرات در دهه هشتاد در رسانه های جمهوری اسلامی شاغل بودند و به اصطلاح نسل ژورنالیست های اصلاح طلب و جوان را شکل می دادند. سفر رستم پور از دانمارک به آلمان سه قربانی به همراه داشت و هر سه کارمندان رادیو فردا(امیر زمانی‌فر و رزا حسن‌زاده آژیری  ومهین گرجی) جان خود را در تصادف شبانگاهی جاده از دست دادند تا ماموریت یک فرستاده با بالاترین تلفات انسانی همراه شود . 

مهدی رستم پور به رسم پهلوانی و مروت بر گرفته در جمهوری اسلامی فرار را بر قرار در صحنه تصادف ترجیح داد و بی آنکه در کنار قربانیان باقی بماند ، خود را به برادر در آلمان رساند تا نشان دهد که برای رسیدن به هدف حتی می توان سه دوست و همکار را به دیار باقی فرستاد !!

 رستم پور به آلمان رفت و بدور از داغی که بر دل سه خانواده باقی ماند ،از دولت آلمان تقاضای پناهندگی  کرد و جالب آنکه گویی بی بی سی فارسی ، رادیو فردا، صدای آمریکا و دیگر رسانه های وابسته به دولتها چشم براه این کارشناس بیرون آمده از جمهوری اسلامی بودند و هر روز میکروفون و دوربین برای او آمده و مهیا بود . دولت آلمان پس از چند ماه دریافت که رستم پور پیش از این در دانمارک حضور داشته و پرونده پناهندگی او را بست و رستم پور را طبق قوانین به کشور مبدا باز گرداند. حالا رستم پور مدتهاست که در دانمارک اقامت گزیده و شهروند آنجا محسوب می شود و در رادیو فردا به خدمت گذاری مشغول است و در هر فرصت مناسب نیز سر و کله او در بی بی سی فارسی و صدای امریکا پیدا می شود .

پیرامون رستم پور یک پرسش اصلی وجود دارد و آنهم این است که او با وجود اعلام پناهندگی و دریافت اقامت بنا براساس مخالفت رخ به رخ با جمهوری اسلامی ، هرگز حاضر نیست در رسانه های به اصطلاح آزاد حتی یک کلمه از ریشه تمام مصیبت ها و سیاه روزی های ملت ایران در 34 سال گذشته یعنی حکومت جمهوری اسلامی در قالب نظام ولایت مطلقه فقیه بگوید و همیشه و در همه جا خود را در نقش  یک کارشناس ورزشی جمهوری اسلامی پنهان می کند تا بگوید که من سیاسی نیستم !!
این بساط آلوده در حالی به چشم می آید که در خود جمهوری اسلامی سالهاست که گفته می شود ورزش باید از سیاست دور شود و وابستگان به حکومت و آدمهای امنیتی ونظامی از صحنه ورزش بیرون بروند در چنین احوالی می بیینم که رسانه های وابسته به دولت آمریکا و کشورهای اروپایی هرگز به کارشناسی که بدرستی ورزش را در جمهوری اسلامی در کنار مسائل سیاسی ، امنیتی ،اقتصادی ،اجتماعی و... مورد ارزیابی قرار دهد  ،اجازه حضور نمیدهند و کاری کرده اند تا دیگر هیچ کارشناس شرافت مندی در این رسانه ها شرکت نداشته باشد.



 وقتی تمام زیر و بم های برنامه های ورزشی در این رسانه های به ظاهر آزاد را مرور می کنیم در می یابیم که جملگی آنان با یک ادعای ریاکارانه به فعالیت خود ادامه می دهند و آن ادعا نیز است که ما اجازه نمی دهیم تا برنامه های ورزشی با حرفهای سیاسی آمیخته شود و هر برنامه باید حال و هوای خود را داشته باشدو براستی نیرنگ و فریبکاری بدون حد و مرز است و در این روزگار وارونه به تماشای برنامه هایی می نشینیم که سراسر رنگ و ریا است و ورزش در کشوری مثل ایران که سی وچهار سال آزگاراست با سیاست و حکومت گره خورده است، دربخش ورزش این رسانه ها بدور از کمترین شرافت حرفه ای فقط و فقط در قالب ورزش خلاصه شود و پرداختن به واقعیت و حقیقت به نوعی خط قرمز به شمار آید!!و اگر در سایر برنامه ها هم قرار باشد تا از حضور آدمهای سیاسی حرفی زده شود فقط به قول خودشان به مافیای احمدی نژاد در فوتبال و ورزش اشاره می شود نه مافیای نظام جمهوری اسلامی! مانند برنامه های چون صفحه آخر(مهدی فلاحتی) که با یک مهره دیگر جمهوری اسلامی امیر خسرو جردی در باره مافیای احمدی نژاد در پرسپولیس صحبت میکند!یک بازی مسخره سیاسی که انگاری تمام بدبختی های ما احمدی نژاد است!!
حال در این بستر سراپا فریب و نیرنگ می بینیم که مهدی رستم پور این روزها شاه مهره برنامه ورزشی شماری از رسانه های رسوا و وابسته است و حتی به عنوان کارشناس فوتبال هم دربرنامه های این رسانه ها حضور دارد! تا فرستاده با تمام وجود بتواند در راه خدمت به بزرگتر ها کوشا باشد.
 اما جای امیدواری آنجاست که جوانان بیدار و هوشیار و آزادی خواه داخل ایران همه چیز را به درستی زیر ذره بین دارند تا در فردای جمهوری اسلامی با در دست داشتن ثبت و ضبط کردار و گفتار هر درشت و ریزی اجازه ندهند تا فریب کاران بار دیگر رنگ عوض کنند و خود را یک تلاشگر در راه آزادی ایران و ایرانی جا بزنند!! 

یاد گار های حجازی برای نسل امروز و فردا ( 3 )





پرسش بی پاسخ برای همیشه !

چرا هیچ وقت این فرصت را به حجازی  ندادند؟

اين را بدان كه اينها هرگز به من فرصتي نمي‌دهند! اينها دوست ندارند حجازي سرمربي تيم ملي شود. چون حجازي بلد نيست پشت در اتاق رئيس فدراسيون بنشيند و با آقايان ناهار بخورد و چاپلوسي كند. من اين كارها را نمي‌كنم و دوست ندارم اين‌طوري موفق شوم. من احتياج به «لانسه» شدن ندارم. اين كار آدم‌هاي كوچك است كه مي‌خواهند با چاپلوسي فلان رئيس به جايي برسند. من حرف مي‌زنم، انتقاد مي‌كنم، چون تا حالا خطايي نداشته‌ام كه بقيه بخواهند مرا تهديد كنند. فرق من با آنهايي كه هر روز تهديد مي‌شوند، اين است.



اينها پيش خودشان مي‌گويند اگر حجازي مربي تيم ملي شود و خداي نكرده موفق شود، ديگر چطور او را از تيم ملي بيرون كنيم! اين‌ها هميشه دنبال نفر بعدي هستند. حداقل كاري كه من مي‌توانم بكنم اين است كه مثل بقيه مربي‌ها مي‌توانم تيم ملي را حذف كنم! از سياهي بالاتر كه رنگي نيست. مگر همين آقاي قطبي چه كار كرد؟ چرا هيچ وقت اين فرصت را به حجازي ندادند؟ من حداقل فوتبالي بودم و مي‌توانستم براي تيم ملي مفيد باشم ولي هرگز به من فرصتي داده نشد. همه توي دنيا الگو و اسطوره درست مي‌كنند ولي بعضي‌ها اينجا مي‌خواهند
که ریشه را بزنند!
 اما همین حالا مردم با قاطعیت می گویند ، هیچکدام از سر مربیان تاریخ تیم ملی ، اندازه ناصر حجازی محبوب و مردمی نیستند!
همین برای من کافی است.خدا به من همسری داده که مثل فرشته است.اولادی دارم که رو سفیدم کرده .دوستانی دارم به قول سهراب سپهری بهتر از آب روان.....مهمتر از همه خدا به من عزتی داده که در نزد مردم سربلند باشم ، همین برایم کافی است.

.عطاا...بهمنش،نقاش عشق در ورزش.


زمانیکه کارم را در صدا و سیما ( یا همان تلویزیون ملی ایران سابق  شروع کردم دیگر از قدیمی ها مثل بهمنش و روشن زاده خبری نبود،اینها کسانی بودند که خود من، مثل همه نوجوانان قبل از انقلاب  خاطرات زیادی ازآنها داشتیم. روشن زاده ایران را ترک کرده بود ، اما بهمنش در ایران بود  و پاک سازی شده بود و توسط یکی از دوستداران و میردان جهان پهلوان تختی بنام عباس اژدری که مغازه نان فانتزی فروشی در جاده قدیم شمیران تقاطع میر داماد داشت ، کاری پیدا کرده بود به عنوان صندوق دار، تا بتواند خرج زندگی خود و هفت فرزند(شش دختر و یک پسر) را تامین کند!



حدود بیست سال پیش اولین آشنایی و دیدارم با او بود مردی که بدون شک با نیم قرن خاطره از ورزش ایران و جهان یکی از استثنا های جامعه رسانه های ورزشی ایران بود و اولین پرسش  من از او این بود که آقای بهمنش نیستی و چرا فعالیتی نداری؟
بهمنش پاسخ داد : پس از بیست سال کار مداوم به دستورصادق قطب زاده  و بی دلیل و بدون یک سئوال و جواب رانده شدم که البته دلتنگ نیستم،بیست سال تلاش و کشانیدن جادوی فوتبال به خانواده ها و تشویق جوانان وطنم مزدی است که هرگز زایل نخواهد شد، این نکته را از رهگذران در کوچه و خیابان درک کردم وتا زنده هستم بخود می بالم!!!

با او از هر دری صحبت کردم و اعتقاد دارم نظیر او از نقطه نظر کار حرفه ای روزنامه نگاری و گزارشگری هیچوقت در ایران پیدا نشد!

 او یک استثناء بود و در طول این همه سال که فوتبال را گزارش کرد هیچ کس نفهمید که او طرفدار چه تیمی است!
 او بسیار حرفه ای عمل میکرد و تنها کسی بود در عین حال که گزارشگر بسیار خوبی بود ، قلم بسیار توانایی هم داشت  .کتاب  < بازیهای المپیک از آغاز تا امروز >  یکی از اثرات به یاد ماندنی در تاریخ ورزش ایران است که نوشته عطاا..بهمنش است!



 پرسش دوم من این بود که  خودت بگو و اینکه چطور وارد ورزش شدی؟

پاسخ داد :  سال 1324 در تیم فوتبال باشگاه بانک ملی عضویت پیدا کردم در آن زمان رئیس باشگاه مردی ورزشکار و ورزش دوست بود،شادروان نصراله نجومی که در پایه نهادن فوتبال در باشگاه بانک ملی سهمی بزرگ داشت، چون دونده دوهای نیمه استقامت بودم خیلی زود فوتبال را رها کردم و دامن دومیدانی را گرفتم، فوتبال در آن سالها طرفدار زیادی نداشت بزرگترین مسابقه فوتبال را بیش از پنج هزار نفر تماشا نمی کردند ، تهران آنقدر بزرگ نبود، دانشگاه تهران بیرون شهر به حساب می آمد از پل چوبی و عشرت آباد که رد می شدیم، همه جا شن بود و قلوه سنگ، دانشکده ها امتحان ورودی نداشتند  و جامعه فوتبال دوست ما نمی دانست که بازیهای المپیک و جام جهانی کی آغاز شده و چه ارزشی دارد !

نخستین مجله ورزشی در آن زمان نیرو و راستی بود که بیشترین صفحات آن به وزنه برداری، بوکس و پرورش اندام اختصاص داشت و سخن از فوتبال کمتر به میان می آمد. در جام جهانی 1966 لندن من هم در جمع خبرنگاران بودم آقای د-اسدالهی هم حضور داشت تعداد ایرانی ها زیاد بود از جمله دکتر اکرامی، مبشر،محب، نوریان، رنجبر و محسن حاج نصرالله و ..... در لندن برای اولین بار ستاره فوتبال جهان را دیدیم ، دی استفانو ، او در سالهای 1957 و 1959 مرد سال فوتبال اروپا شده بود در کنترل توپ و پاس دادن عالی بود ،از او پرسیدم پیش از شروع جام ، بخت کدام تیم برای قهرمانی بلند است، جواب داد:عوامل زیادی لازم است تا یک تیم به پیروزی برسد ولی مهمتر از همه چیز روحیه تیمی است و درجه دوم داشتن یاران ذخیره قوی که با یاران اصلی تفاوتی نداشته باشد چون در جام جهانی باید دوام آورد و چهار هفته مبارزه کرد، به شخصیت مربی و روابط بازیکنان اشاره نمود.



 به هر صورت در کنار آقایان مبشر و محب در استادیوم ویمبلی نشسته و شاهد بازی انگستان و اروگوئه بودیم که بر تابلو این نتیجه آورده شد که کره شمالی با یک گل تیم ایتالیا را شکست داده است، استادیوم غرق در حیرت شد که چگونه فوتبال چکمه ای ایتالیا در گل گیر کرده است!؟ دیدن این جام چشمان مرا باز کرد، چند صفحه گزارش فوتبال خریدم، نحوه گزارشها و برداشت مفسران طراز اول جهان را خوب گوش دادم و به این نکته رسیدم که بازیکنان را باید از سنین پائین با رموز فوتبال آشنا کرد.

در لندن با اسدالهی نویسنده کیهان ورزشی بیشتر جور شدم، تا آن زمان او افتخاری می نوشت و من با اینکه در رادیو کار میکردم دامن مطبوعات را رها نکرده بودم، چون این قلم یار همیشگی من بود!

به  د- اسدالهی  متذکر شدم که کار مفت برای کار فرما مفت می ارزد! اگر صفحه ای پنج تومان هم می دهند بگیر و به این شعل بهاء بده! گوش و هوش ایشان به کار افتاد!

  از این جام بود که در بحث های طولانی در لندن دریافتم که کار دیم ضعیف است، گندم در سرزمین خدا در دامنه تپه ها بدون کود رسیدگی نمی شود باید زمین را به درستی شخم زد،آنوقت از هر تخم صد تخم برداریم!

 ما در ورزش کشورمان به درستی تحلیل صورت نگرفته است و نقدی نشده، چون نویسنده ترس داشته است از اینکه مبادا به او وصله ای نا جور بچسبانند و هیچوقت انتقادی صورت نگرفته است!جامعه با نقد و انتقاد رشد می کند!


روزگار چرخید و با دهداری و رنجبر هم سفر شدم من پیش از این سفر با دهداری به عراق رفته بودم ، آخرین بازیهای او بود در زمان عبدالسلام عارف بود پس از کشته شدن عبدالکریم قاسم در شارع الرشید در بغداد که هنوز جای گلوله ها بر دیوار ها عیان بود، معلوم نبود چه کسی شلیک کرده است؟فاتح و یا مغلوب؟ ما در بغداد بدون گل مساوی کردیم دهداری از پهلو درد مینالید و آن نبود که باید باشد در عوض طالبی نشان داد که دارد می آید! بعد به کره شمالی رفتیم و سرپرست تیم دهداری و رنجبر را در یک اتاق جای داد تا شاید بافت فکری این اقایان به هم نزدیک شود،ولی این دو علیه همدیگر بودند و هر کدام پیش خود انتخابی داشتند که صد البته زور رنجبر بیشتر بود و حرف  اول را او میزد، در کره ما مجبور بودیم که صبح بازی کنیم و ما یک تاکتیک داشتیم:حفظ توپ و دفاع مطلق! بهتر از همه حجازی کار کرد!

پرچم نداشتیم ، صفحه سرود نبرده بودیم و در این سفر بود که دریافتم که مربی و سرپرست باید با هم هماهنگ باشند!

پرسش سوم من  از او در باره جام جهانی آرژانتین  بود و او پاسخ  داد:

وقتی برای جام جهانی انتخاب شدیم بنگاه سخن پراکنی بی بی سی گفت:حق استرالیا بود که نماینده آسیا و اقیانوسیه باشد، نه ایران! من هم بر پایه نواری که وجود دارد به آنان چنین جواب دادم که از رادیو ایران پخش شد: تیم ملی ایران پس از بازیهای مقدماتی در آسیا و شکست استرالیا به آرژانتین خواهد رفت، گویا این انتخاب برای انگیسیها گران آمده است چون می خواهند  ما همیشه نوکرشان باشیم!...ولی چنین نیست که بمانیم و استرالیا برود، ما شایسته هستیم!

این آخرین خاطره مردی است که با کوله باری از دانش و تجربه این کار که به دستور خودخواهان ،قدرت طلبان  و دیکتاتورها خانه نشین شد و در طول این سالها حرفی از او زده نشد و وقتی هم چندی پیش در سن 88  سالگی  در بستر بیماری قرار گرفت و اسمش دوباره سر زبانها افتاد، همان تفکر و دستهایی که قراراست فاصله ای بین نسل جوان ایران با نسل گذشته بیندازد، فعال شد و شروع به تبلیغات منفی برعلیه او کردند! بهمنش دیگر با آن بیماری و فراموشی نمی توانست با قلم شیوای و زبان گویا و شیرنش پاسخ گوی این عوامل عقب ماندگی و دیکتاتوری ایران امروز باشد!


او نامش در تاریخ ورزشی نویسی ایران خواهد ماند! بهر روی استادعطاا... بهمنش را می توان عاشقی در ورزش ایران دانست که همیشه دلنشین نقش ها را زد و عشق را جلوه بخشید...

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

معرفی یک < جنتلمن > به نسل جوان و دوستدار فوتبال !


معرفی یک < جنتلمن > به نسل جوان !
فوتبال ما مثل دیگر زمینه ها همیشه بیشتر با نامهای تو خالی و شخصیت های خیالی همراه بوده وکمتر آدمهای شایسته و محترم به مردم معرفی شده اند .
وقتی به فوتبال امروز نگاه می کنیم ، این داستان همیشگی بیش از پیش به چشم می آید و حالا نیز چهره های ارزشمند و سزاوار هیچ نقشی در جامعه ندارند و گوشه نشینی را به درستی بر حضور در بساط فاسد و آلوده برگزیده اند .
بدون تردید باید مسئولیت تاخت و تاز چهره های پوشالی در فوتبال را در درجه اول متوجه  رسانه های ورزشی دانست که معمولا صفحه های خود را به هوچی ها  اختصاص میدهند .
در این رهگذر بنا داریم تا هر از چندی یک چهره محترم و شایسته را که کمتر نشانی از او داده می شود ، به ویژه به نسل امروز ایران  معرفی کنیم تا شاید گامی باشد در جهت شناسایی الگوهای واقعی وقابل احترام  و اعتبار در هر زمان .


سهام الدین میرفخرایی را باید یکی از شریف ترین و با شخصیت ترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران دانست که در دهه پنجاه همواره جلوه بخش صحنه های داخل و خارج بود و به راستی در هر کجا برای اهالی فوتبال آبرو و احترام  را به ارمغان آورد .
 سهام را باید یک جنتلمن به شمار آورد و به قولی او یک پارچه < آقا > بود که همراه با ارزشهای بالای فنی ، اخلاق و ادب والا را نیز به تماشا می گذاشت . این رعنای دوست داشتنی فوتبال ایران سالها یکی از مدیران برجسته در هواپیمایی ملی ایران بود تا همکاران او همیشه و همه جا به وجود این مدیر راستین و لایق ببالند .
میرفخرایی در دهه پنجاه یکی از مدافعان برتر و توانا  در باشگاه هما و تیم ملی فوتبال ایران بود که بعضی کارشناسان او را بکن بائر ایرانی می دانستند. پیرامون ارزشهای ورزشی و شخصیتی سهام خان می توان گفت که او یکی از خوشنام های فوتبال ایران است و بی گمان در فردای آزاد و روزگار شایسته سالاری باید نقشی بزرگ در فوتبال این سرزمین به میرفخرایی سپرده شود.


سهام عزیز یک بزرگ راستین در فوتبال ما بوده و هست. به باور من مردمی که بزرگان خود را نشناسند ، محکوم به کوچکی خواهند بود !

خبرنگار مستقل یا جانداز !؟



می گویند که  یک خبرنگار ورزشی  از ایران به قصد پناهندگی بیرون آمده و ادعای آن دارد که در ماه  های اخیر توسط جمهوری اسلامی زندانی بوده و وقتی با قید وثیقه 300 میلیونی آزاد شده  ،  به شکل غیر قانونی و بدون پاسپورت از کشور بیرون آمده است.



از قضا و شاید هم خود جوش  ، پس از خروج از ایران با  رادیو دویچه وله   مصاحبه اختصاصی  انجام میدهد که گویا واسطه  این معرفی و گفتگو نیز مهدی  رستم پور یکی از فرستاده های قبلی جمهوری اسلامی  بوده است !
برای آنکه بیشتر با این خبر نگار ورزشی آشنا شویم و او را یک آدم مستقل و یا وابسته به یک جریان بدانیم ،  چند روزی باید صبر کنیم و اگر امثال مهدی رستم پور، امیر خسرو جردی و.....در این میان ظاهر شوند و دست این خبر نگار تازه بیرون آمده را بگیرند ! آنگاه  نباید تردید  کرد که این آخرین نیز در راستای همان فرستاده ها قرار دارد که باید جمع جاندازها  راکامل کند!
سابقه نشان می دهد که دوسال پیش امیر خسروجردی تحت عنوان همین مسائل از ایران خارج شد( که البته بعد ها مشخص شد که دلالی کرده و از صدا و سیما اخراج شده است ) و مهدی رستم پور دررادیو فردا با او مصاحبه ای انجام داد . انگاری این بار این مسئولیت به عهده رادیو دویچه وله افتاده است و ترتیب مصاحبه را با این رادیو داده اند.
ضمن آنکه از همین حالا شنیده می شود که مهدی رستم پورنقشی کوشا در ایجاد روابط  با رسانه های وابسته و دریافت پناهندگی  این خبرنگار بازی میکند تا ماموریت خود را مثل مورد امیر خسروجردی به انجام برساند!
 به هرحال    روزهای آینده می تواند از این رمز ،  رازگشایی کند تا بدانیم که این خبر نگار ورزشی تازه خارج شده تا چه اندازه با جانداز های جمهوری اسلامی رفاقت و همکاری دارد.  
حرف آخر اینکه .....نگارنده به هیچ عنوان با مسائل شخصی این خبر نگار وخروج از ایران به خاطر داشتن شرایط بهتر زندگی  در خارج مشکلی ندارد و این حق انسانی و حرفه ای  اوست .
اما اگر قرار باشد در رسانه های بی بی سی فارسی ،رادیو فردا ، شبکه تلویزیونی جدید ایران فردا و ......ظاهر شود،  آنگاه است که بر اساس وظیفه ملی و میهنی باید از آن بنویسم و افشاگری کنم.